ماجرایی که در این نوشتار به شرح آن بپردازیم، حاصل یکی از مشاهدات و تجربههای باورنکردنی حسین آقاخانی زنجانی، فعال محیط زیست و متخصص غواصی در جزیره هنگام است
ماجرا به اواخر سال ۱۳۹۰ برمیگردد؛ زمانی که حسین با الاغی روبهرو میشود و درمییابد که پای الاغ زخمی و متورم شده و قطعهای فلز در آن فرو رفته است؛ فلزی که متعلق به یک قوطی کنسرو باز شده است که ظاهراً توسط گردشگران پس از مصرف در جزیره رها شده بود. او به کمک همکارانش، الاغ مجروح را گرفته و پس از بیرون آوردن تکههای باقی مانده قوطی کنسرو و پانسمان پای مجروح حیوان ـ که متأسفانه از شدت جراحت کرم زده بود ـ آن را به حال خود رها میکند. این ماجرا میگذرد تا حدود یک ماه بعد، وقتی حسین مشغول کار در دفتر خود بود، ناگهان متوجه صداهایی در محوطه بیرونی دفترش میشود؛ بله، صداها متعلق به همان الاغ بود که این بار با چند همنوع دیگرش خود را به محل کار حسین رسانده بودند، چرا که آنها هم جملگی دچار همان بلا شده و پایشان از وجود قطعهای فلز دچار عفونت و درد شده بود و حالا به نزد انسانی آمده بودند که پیشتر برادریاش را برای الاغها ثابت کرده بود!